درباره وبلاگ

سلام دوستان من اسمم فاطمه است متولد تهران تصمیم گرفتم این وبلاگ رو درست کنم و تموم خاطراتم رو توش بنویسم و اگر قسمت شد تقدیم به بهترینم بکنم *کسی که ازش مینویسم نمیدونه من این وبلاگ رو درست کردم*(اسمش محمد و 18 ساله) *خوشحال میشم اگه تجربه های شمارو در رابطه با خاطراتم بدونم پس لطفا بدون نظر از وبلاگ خارج نشین* به وبلاگ دیگر من نیز سر بزنید اگر دوست داشتید تشکـــــــــــر: http://bahareerfan.blogfa.com/
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خاطرات من و آدرس fatememohammad.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)


Alternative content


برای ورود به چت روم کلیک کنید

>
ღ♥ღخاطرات منღ♥ღ
چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:, :: 14:45 ::  نويسنده : fatemeh        

سلام دوستان برا امتحانام باید درس میخوندم نتونستم خاطراتم رو بنویسم شرمنده!

**معدلمم شد94/19**

قرار بود ما بریم شهرستانمون اسمش دینه کوهه خیلی جای باصفاییه اونجا همه باهم فامیلیم غریبه نداریم ولی من دلم نمیخواست برم اخه تنها بودم بچه های همسن من نبودن. یه روز قبل روزی که قرار بود بریم محمد زنگ زد خونه ما به مامانم گفت اگه ماشینمون جا داره اونم با ما بیاد من تا اینو شنیدم انقدر خوشحال شدم که نگو ثانیه شماری میکردم تا فردا برسه.

فردا وقتی رفتیم اونجا باهم دیگه همه جا میرفتیم خــــــــــِلی خوش گذشت تا اخرین شب که فرداش میخواستیم برگردیم گفت اخه چرا نمیخوای از الان باهم باشیم منم بهش گفتم که درست نیست از الان قولی بهم بدیم تا چند سال دیگه ممکنه خیلی چیزا عوض بشه مخصوصا افکار ادما در مورد همدیگه. حالا نمیدونم درک کرد یا نه؟(البته خدایا امیدوارم افکار ما عوض نشه)

از هم خداحافظی کردیم ما میخواستیم فرداش بیایم تهران ولی اون میموند امروزم خیلی دلم براش تنگ شده!



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : fatemeh        

قاب شیشه ای چشمات منو با تو اشنا کرد========== من تو رویای تو بودم بی خبر منو صدا کرد

قاب شیشه ای چشمات برا من مثل نفس شد========= برا قلب عاشق من همه چیز و همه کس شد

من به ارزوم رسیدم به تن تبدار دستات=========== دستای تو مال من شد تو پناه امن چشمات

سرنوشتم زیر و رو شد شبم از ستاره پر شد========کویر زخمی دستام وبه بعد  دوباره پر شد

ریشه های خشک و خوابم غم پاییزو رها کرد====== باورم جوونه داد و محشری دیگه به پا کرد

زیر سایه ی نگاهت همه دنیا رو شناختم =========  دل دیوونه رو از ما من با دستای تو ساختم

من به ارزوم رسیدم به تن تبدار دستات=========== دستای تو مال من شد تو پناه امن چشمات

سرنوشتم زیر و رو شد شبم از ستاره پر شد========کویر زخمی دستام وبه بعد  دوباره پر شد



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 14:30 ::  نويسنده : fatemeh        

تو مرا میفهمی

من تو را میخواهم

وهمین ساده ترین قصه یک انسان است

تو مرا میخوانی

من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم

وتو هم میدانی

تا ابد در دل من می مانی



دو شنبه 9 خرداد 1390برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : fatemeh        

برای دیدن تصویر به ادامه مطلب مراجعه کنید سپس به مدت 30 ثانیه به چهار نقطه وسط نگاه کنید حال به یک دیوار بزرگ سفید نگاه کنید و تند تند پلک بزنید چه میبینید؟

خیلی جالبه!

نظر یادتون نره!!!!!

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
این مطلب مخصوص اعضا میباشد خوشحال میشوم اگه تو هم اعضای وبم بشی! پس ثبت نام کن!


ادامه مطلب ...


دو شنبه 9 خرداد 1398برچسب:, :: 12:34 ::  نويسنده : fatemeh        

سلام به همه ی دوستان گلم به وبلاگ من خوش امدید!



جمعه 6 خرداد 1398برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : fatemeh        

m o h a m m a d & fa t e m e h

تو اسمون عشقم ستاره پیدا شده/

کویر خشک قلبم به رنگ دریا شده/

رسیده وقت اونکه دوباره عاشق بشم/

در بسته ی قلبم به روی تو وا شده/

دل من عاشق شده به این همه قشنگی/

میخواد برات بخونه ترانه های رنگی/

بیا که عاشقونه کنار هم بمونیم/

قصه ی عشق رو بازهم برای هم بخونیم!



جمعه 6 خرداد 1390برچسب:, :: 11:50 ::  نويسنده : fatemeh        

دلم میخواد صدا باشم/ صدای ماهیا باشم/ بگم حباب بگی حباب/ دلم میخواد هوا باشم/ دلم میخواد هوا باشم/ از لب تو رها باشم برای داشتن چشات/ دلم میخواد خدا باشم/ دلم میخواد ببینمت/ که از چشات جون بگیرم/ چیکارکنم نمیتونم/ نباشی بی تو میمیرم/ دلم میخواد بشینی باز/ بین همه ترانه هام/ دوباره معنی بگیرن/ تمام عاشقانه هام/ میخوای برم تو اسمون/ فرشته ها رو جمع کنم/ بیان همه بهت بگن/ بگن که عاشقت منم/ میخوای به ماه شب بگم بیاد بشینه سر رات/ بهت بگه چه حالیم/ بگه که میمیرم برات/ دلم میخواد ببینمت که از چشات جون بگیرم/ چیکارکنم نمیتونم/ نباشی بی تو میمیرم/ دلم میخواد بشینی باز/ بین همه ترانه هام/ دوباره معنی بگیرن/ تمام عاشقانه هام/ دلم میخواد صدف باشم/ تو مثل مروارید باشی/ تو اغوش ترانه هام/ تو حس شاعری باشی/ دلم میخواد یه روز بیای/ عصای جادو بیاری/ تلسم این جدایی رو/ از لحظه هامون برداری/ دلم میخواد ببینمت/ که از چشات جون بگیرم/ چیکارکنم نمیتونم/ نباشی بی تو میمیرم/ دلم میخواد بشینی باز/ بین همه ترانه هام/ دوباره معنی بگیرن/ تمام عاشقانه هام



جمعه 6 خرداد 1390برچسب:, :: 11:48 ::  نويسنده : fatemeh        

اونقدر عاشق میشم /اونقدر از تو میگم که میون اسم تو/ توی اسمون عشق رنگین کمون پیدا بشه/ اونقدر عاشق میشم که تو سرزمین عشق/ بعد مجنون یه نفر صاحب نشون پیدا بشه/ تو مگه قلب منی که صدای نفسات هرجا هستم با منه/ تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه/ تو هوای تازه ی زندگی هستی که تو قصر ارزوهایم نشستی/ تو همون معجزه و لطف خدایی که طلسم نا امیدیمو شکستی/ تو مگه قلب منی که صدای نفسات هرجا هستم با منه/ تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه/میون گل ها نرو سخته پیدا کردنت/ اخه تو خودت گلی چه قشنگه دیدنت/ میون گل ها نرو سخته پیدا کردنت/گل خجالت میکشه از تو و خندیدنت/ تو مگه قلب منی که صدای نفسات هرجا هستم با منه/ تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه/ تو هوای تازه ی زندگی هستی که تو قصر ارزوهایم نشستی/ تو همون معجزه و لطف خدایی که طلسم نا امیدیمو شکستی/ تو مگه قلب منی که صدای نفسات هرجا هستم با منه/ تو مگه عمر منی که دم و بازدمم تو رو فریاد میزنه/

فقط  تو  روووووووووووو  داره  فریاااااااااااد  میزنههههههههههههه!

نظرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر!

 



جمعه 6 خرداد 1390برچسب:, :: 11:42 ::  نويسنده : fatemeh        

روز27/2/1390

بالاخره تصمیم خودم رو گرفتم دیگه نمیخواستم تو این سن باهاش باشم راستش میترسیدم نمیخواستم از دستش بدم و از طرفی دوست نداشتم از الان رابطه ی دوست دختر و دوست پسری داشته باشیم. خدایا امیدوارم حرفایی که بهش زدم ناراحتش نکرده باشه و فکر نکنه که من دیگه دوسش ندارم. از ته قلبم دوسش دارم و براش بهترین ها رو ارزو میکنم! بهش گفتم اگه تا چند سال دیگه چیزی عوض نشد و تو همین ادم موندی اونوقت....! اونم گفت امیدوارم تا چند سال دیگه چیزی عوض نشه! خدایا مراقب عشقم باش و نذار از راه راست به راه کج بره منم همینطور و همه ی عاشقای دنیا.

*دوستان لطفا دعا کنید برامون ممنون*

نظر یادتون نره!



پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 11:9 ::  نويسنده : fatemeh        

هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی :

اگه نگات کرد عاشقته

خجالت کشید بدون برات میمیره

اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره

اگر هم خندید بدون اصلا دوستت نداره



پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 11:6 ::  نويسنده : fatemeh        

*زندگی خوب وراحته/ دلواپسی هام دیگه مرد/ دیگه خیالم راحته/ بدون که جات تو قلب من یه جای امن و راحته/ بدون که دوست داشتنه تو واسم مثل عبادته/

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

چون میدونم مال منی

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

هرجا که باشم بامنی

فقط تو تو قلب منی

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

قد خدای اسمون

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

همیشه تو پیشم بمون

عاشقتم اینو بدون

وقتی که پیشم نبودی/ فکرم همش پیش تو بود/ نگات میکرد اگه کسی/ چشام به چشمای تو بود/ ولی حالا توی چشات فقط دیگه عکس منه/ همه نگاشون به تو/ دست تو تو دست منه

 

 دووووووووووست دارممممممممممممممممم

چون میدونم مال منی

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

هرجا که باشم بامنی

فقط تو تو قلب منی

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

قد خدای اسمون

دووووووووووست دارممممممممممممممممم

همیشه تو پیشم بمون

تا عمر دارم عاشقتم اینو بدون*



پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 11:2 ::  نويسنده : fatemeh        

خوبه من میخوامت **   ارزومه بیام تو خوابت **   عزیزم بخندی بشم محو

صورت ماهت   **     دوست دارم بمیرم  **        اما اون اشکاتو نبینم

 عشق من باش **    جون من باش **            نذاری یه روز این دلو تنهاش

 ای دیوونه**        دوست دارم**             نمیتونم از تو چشم بردارم

 

عشق من با تو شادم**      اخه نمیری تو از یادم **

روزی که تو رو دیدم **            دلمو به دل تو دادم**

حالا من میدونم**       بی تو یه لحظه نمیتونم **

 

**** تا دنیا باشه پابرجا به پای عشقت میمونم****



پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 11:1 ::  نويسنده : fatemeh        

                    بخوام از تو بگذرم ========== من با یادت چه کنم؟

                   تو رو از یاد ببرم =========== با خاطراتت چه کنم؟

     حتی از یاد ببرم تو و خاطراتتو========== بگو من با این دل خونه خرابم چه کنم؟

نظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظر



پنج شنبه 5 خرداد 1390برچسب:, :: 10:3 ::  نويسنده : fatemeh        

روز 21/1/1390 تولدش بود ........... دوتایی باهم رفتیم بیرون راستش اولین بارم بود با یه پسر تنهایی جایی میرفتم هم خوشحال بودم هم ناراحت بیشتر ناراحت چون بدون اجازه مامانم باهاش رفته بودم بیرون و چون بهش گفته بودم که فقط تا امروز به همدیگه اس میدیم و بعدش تموم تا چند ساله دیگه که خانواده ها بدونن! وقتی دیدمش خیلی خوشحال شدم کلی باهم حرف زدیم و خندیدیم موقع رفتن دلم واقعا گرفت اما میدونستم که کار درست رو کردم اونم بهم گفت چون دیگه تو بهم اس نمیدی من گوشی نمیخوام و از اون روز گوشیش رو خاموش کرد!



سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:57 ::  نويسنده : fatemeh        

      *میریزی تو خلوته من یه عالم حرفای رنگی *****************  قبل تو ندیده بودم دنیا رو به این قشنگی*



سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:55 ::  نويسنده : fatemeh        

تو ای بال و پر من/ رفیق سفر من/ میمیرم اگه سایت /نباشه رو سر من/ تو ای خود خود عشق /که بی تو نفسم نیست /کجا تو خونه داری /که هرجا میرسم نیست /اهل کدوم دیاری/ کجا تو خونه داری /که قبله گاهم اونجاست /هرجا که پا میذاری/ اهل کدوم دیاری /گل کدوم بهاری/ که حتی فصل پاییز /باغ ترانه داری/ آی دلبرم آی دلبر/ ای از همه عزیز تر/ ای تو مرا همه کس / داشتن تو مرا بس/ تو دوره ی شبا بم /تو اومدی به خوابم/گفتی نیاز من باش/ ترانه ساز من باش/یه روزی راستی راستی/ همون شدم که خواستی/شدی تو سرنوشتم/ برای تو نوشتم/هستی دین و دنیا/ ملحد و کافر هستن/ تو ای تو مذهب من/ من تو رو میپرستم/ آی دلبرم آی دلبر/ ای از همه عزیز تر/ ای تو مرا همه کس/ داشتن تو مرا بس/ با همه ی وجودم/ برای تو سرودم/ در طلب تو هستم/ در طلب تو بودم/شعرآمو از تو دارم/ صدامو از تو دارم/ اما تو رو ندارم وای به روزگارم/تو ای بال و پر من/ رفیق سفر من /میمیرم اگه سایت /نباشه رو سر من/ تو ای خود خود عشق /که بی تو نفسم نیست /کجا تو خونه داری /که هرجا میرسم نیست /اهل کدوم دیاری/ کجا تو خونه داری /که قبله گاهم اونجاست /هرجا که پامیذاری/ اهل کدوم دیاری /گل کدوم بهاری/ که حتی فصل پاییز /باغ ترانه داری/ آی دلبرم آی دلبر/ ای از همه عزیز تر/ ای تو مدا همه کس /داشتن تو مدا بس.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:54 ::  نويسنده : fatemeh        

دوستان دودلم که به مامانم بگم محمد بهم چی گفته یا نه؟؟؟؟؟( لطفا بهم بگین چیکار کنم)

نظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظر نظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظررنظرنظرنظرنظرنظر



سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : fatemeh        

سیزدهم عید پارسال(1389)باهم بودیم ولی اون موقع خیلی برام با امسال فرق میکرد کسی که عاشقش بودم امسال بهم گفت دوسم داره بهم گفت بشم شریک زندگیش و حالا من مونده بودم چیکار بکنم اخه تو این سن واقعا برام سخت بود باورش کنم راست میگه یا دروغ خلاصه امسال نشد ما باهم باشیم مامانامون قبول نکردن اما روز دوازدهم بهم گفت فردا میاد پیش ما گفت ولی به کسی نگم منم قبول کردم و سیزدهم باهزارتا سکته (که بابام اونو منو باهم ببینه) ولی خیلی خوب تموم شد باهم رفتیم پارکی که کنار پارکی بود که مامانم اینا بودن البته من با مامانم اینا بودم ناهار ولی یه دفعه از اونجا غیبم میزد میرفتم پیشش راستی وقتی برگشتم خواهرم بهم تیکه رو انداخت و گفت  پیش کی بودی هان؟ ولی من جواب ندادم.



ادامه مطلب ...


سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:34 ::  نويسنده : fatemeh        

2/1/1390 یکی از بهترین روزای منه!


دومه عید شد و من خبری از محمد نداشتم خیلی دلم براش تنگ شده بود دم ظهربود مامانم و بابام رفتن بیرون مامانم گوشیش رو گذاشت خونه اخه تلفن نداشتیم تلفنمون قطع بود. دایی مامانم همون موقع زنگ در و زد من سریع لباس پوشیدم و در رو باز کردم البته چون مامان بزرگم و بابابزرگم بودن وگرنه باز نمیکرم داشتم پذیرایی میکردم که تلفن زنگ خورد گوشی رو برداشتم **محمد بود**

سلام کردیم و عیدرو بهم تبریک گفتیم بعد گوشی رو داد مامانش میخواست با مامان بزرگش حرف بزنه وقتی گوشی رو قطع کردیم همون موقع اس تبریک عید داد شاید بهم بخندین ولی اولین کاری که کردم حفظ کردن شماره بود.

دوباره به خواست خدا ما باهم بودیم وقتی فهمید تو عید گوشی مامان دست منه هرروز و شب باهم حرف میزدیم تو عید اول اونا اومدن خونه ما از اینکه میدیدمش واقعا خوشحال بودم!

 

 



ادامه مطلب ...


سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:27 ::  نويسنده : fatemeh        

بهترین روز شما کیه تو تقویم؟چرا؟

نـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

نظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظرنظر



سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 20:9 ::  نويسنده : fatemeh        

خدا حفظت کنه عشقم*******************خدا حفظت کنه جونم*******************

برای باقیه عمرم********************** دعا کن تا خدا مارو*********************

                           ******* نگه داره برای هم*******    

 



سه شنبه 3 خرداد 1390برچسب:, :: 12:38 ::  نويسنده : fatemeh        

از بچه گی عاشقش بودم خیلی دوسش داشتم ولی نمیدونستم اونم منو دوست داره یا نه همش باخدای خودم رازونیاز میکردم با بهترین دوستم زهرا هروقت صحبت میکردم ارامش پیدا میکردم به خودم میگفتم چرا نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم؟ برای چی باید مسخره ام بکنن؟ چرا وقتی میبینمش و چشم تو چشم میشیم قلبم تند تند میزنه؟؟؟ ولی بااین حال دوباره هروقت میدیدمش مثل قبل بودم حتی احساسم شدیدتر هم میشد! باهمه شوخی میکرد ولی با من خیلی سنگین بود البته حرف میزدیم بگوبخند داشتیم ولی اصولا باهم سنگین بودیم اخه منم تقریبا یه ادم جدی ام زیاد باپسرا نمیگم بخندم هروقت میخواستیم بریم با مامانم اینا خونشون دوست داشتم تنها بریم و با بقیه فامیل نریم اخه دخترعمو و دخترعمه ام دوست دارن که الکی تیکه بندازن مثلا وقتی ظرف میشورم میگن حیف که محمد نیست ببینه داری کار میکنی خلاصه خیلی دلم گرفته بود اخه عشق یه طرفه واقعا سخته خیلی سخت! من بهمن پارسال گوشی گرفتم همون روزای اول یه شماره غریبه بهم زنگ زد جوابشو ندادم اس داد بازم ندادم تا اسممو گفت فهمیدم اشناست بهش اس دادم شما؟ دوباره خواست اذیت کنه که دید پانمیدم گفت محمدم من اول فکرکردم یکی از بچه های مدرسه داره شوخی میکنه ولی وقتی اسم باباش رو گفت باور کردم خودشه خیلی خوشحال شدم چند روزی به همدیگه اس دادیم و زنگ زدیم. نمیدونستم؟؟ میگفتم خدایا یعنی این اولین قدمه؟ یعنی محمد من رو دوست داره یا فقط میخواد باهم دوست باشیم؟ ولی سعی کردم هیچکدوم از اس هارو به خودم نگیرم.خلاصه مامانم گوشی رو ازم گرفت اخه از صبح تاشب دستم بود حق داشت بگیره.

باخودم میگفتم: یعنی محمد تموم شد؟ دیگه نمیتونم بهش زنگ بزنم؟ اخه چرا شمارشو حفظ نکرده بودم تو این مدت؟از تو گوشی مامانم و بابام دنبال شمارش گشتم ولی با خط جدید به من اس داده بود اون یکی خطش خاموش بود!

*اسفند بدون محمد به پایان رسید*

ننننننننننننننننننننننننننننننننننظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظظرررررررررررررررررررررررررررر

ادامه مطلب ...


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد